نخواستم هیچ کسی اینو بدونه که عشق تو همش دلوا پسی بود
کنار تو نشستن عین قصه , یه چیزی مث حس بی کسی بود
کنار دستای سرد تو بودن منو از هر چی عشقه سیر کرده
تو و روزای خوش جوونی من , غم توو زندگیمو سیر کرده
حسابش رفته از دستم خدایا , چقدر تحقیر شد قلب صبورم
نمیتونم بگم دوسش ندارم , کنارش هستم و انگاری دورم
حواسش پیش من نیست و نمیخوام حواسم سهم عشق دیگرون بشه
صدای گریه هامو هیچکی نشنید , نمیخوام لحظه هام زندونی باشه
نگاهش میکنم میگه عذابم , میگه هیچ حسی به شعرام نداره
نگاهش معنی غم میده و این دلم بازم واسش یه بی قراره
نخواستم هیچ کسی اینو بدونه که عشق تو همش دلوا پسی بود
کنار تو نشستن عین قصه , یه چیزی مث حس بی کسی بود..