همیشه صدایی بود که مرا آروم میکرد
دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد
همیشه قلبی بود که مرا نگاه میکرد
همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد
احساسی بود که مرا عاشقانه امیدوارم میکرد
چشمهایی بود که درکم میکرد
حالا من مانده ام و دنیای پوچ
نه صداییست که مرا آرام کند
و نه طبیبیست که مرا درمان کند